دلنوشته ی مرتبط با شهید دفاع مقدس احمد مرادی

ساخت وبلاگ

1. بین همه دیدار ها واقعا تفاوت داشت برای من... مخصوصا بخاطر سادگی و بی ریا بودن همسر شهید... واقعا دلم میخواست برم بغلشونو بخاطر این همه سادگی و راحتی ای که بین ما و ایشون بود ، بوسشون کنم (مثل مادر خودم)

2. هدف و مقصود اگه رسیدن به خدا و ادامه راه اهل بیتمون باشه ، از هر لذتی توی زندگی میگذرن حتی اگر تنها گذاشتن تازه عروست بعد 3 روز باشه....

3. عشق به خدا و اهل بیت و ادامه راهشون انقد قویه که عشق های دنیوی رو شهدامون کنار میزنن تا به عشق اصلی برسن....
گذشتن از یه دختر دوساله و یه پسر 6 ماهه یه دل شیر میخواد که فقط مردای خدایی میتونن داشته باشن....

4. عشق همسر به همسر اگر واقعی باشه تا سالهای سال هم توی سینه محفوظ میمونه.... اگر عشقی وجود نداشت هیچ انگیزه ای برای بزرگ کردن دوتا بچه کوچولو نبود....
اگر عشق نبود هیچ وقت انقد ارادت به شهیدشون نبود و هیچ وقت برای یاد بودشون یا زنده نگه داشتن یاد شهیدشون داخل خونه مخصوصا با وجود کوچیک بودن خونه شون سنگر ی ساخته نمی شد.....
یا حتی همون انگشتری که هنوزم تو دستشون دارن و به قول خودشون برای نگه داشتنش چه سختی ها کشیدن و چه اذیت ها دیدن....

5. شهدامون همیشه زنده ان.... همیشه حاضر و ناظر به تمام کارامون....
و با خانوادشون واقعا زندگی میکنن... اثباتشم خواب هایی میشه که تو مشکلات یا تو شادیا دیده میشه....
 سعی کنیم هیچ وقت نذاریم قطره ای از خونشون پایمال بشه....

6. شهیدمون انقد پاک بودن و انقد جایگاه بالایی دارن که حاجت دلِ دلشکسته هارو پا در میونی میکنن پیش خدا و میدن......
برای حاجت دادن هم نیازی نیست حتما مومن مخلص باشی...
همین که ببینن دلشکسته ای ولو اینکه رو سیاهم باشی ، بازم دست خالی از خونشون برنمیگردونن.....

7. همسر شهید انقدر حرمت شهیدشونو دارن و شأن ایشونو درک کردن که علاوه بر فرزندانشون ، نوه هاشونم سعی کردن پیرو راه پدربزرگشون تربیت کنن.... و ثمره تلاششونم آقا محمد حسام.....
که دوست داره سومین نفر از اون چهار تا عزیزی باشه که خانم بی‌بی زینب (س) به مادر بزرگشون تو خواب وعده داده بودن.......
به قلم دوست عزیزمون خانم میر علایی

 

_پشت تلفن گریه کردم، احمد به من گفت نمیدونی اینجا چطوری شهید میشن،  چجوری برگردم؟؟؟
_تو عالم خواب دیدمش، گفتم نزدیک نیا بوی عرق میدم،  گفت: میدونی برای کی عرق ریختی، برای حسین. عرقتم بوی خوب میده
_دوستش میگفت: تو آخرین لحظات همه نگران زن و بچه اشون بودن الا شهید. میگفت زن من با بقیه فرق داره...
واقعا هم فرق داشت
اینجا میفهمی خدا بعضی ها رو تو جوونی روح بلند میده، بعضی ها رو واقعا برا هم میسازه.  دقیق سایز هم.....
زندگی زیر سایه سیدالشهدا ینی این، طولش کم بود ولی عرضی داشت بی نهایت.
کاش ما هم مثل همسر شهید دل دریایی داشته باشیم...
صدیقه
به قلم دوست عزیزمون خانم شکوری

دعوت ما به منزل شهید بزرگوار احمد مرادی...
وای که چه دیدارنابی بود....
چه سنگری....
چه اتاقی...
چه بوی بهشتی....
چه عطرخدایی...
عجب عشقی...
انقدر از قبل دیدارحس عجیبی داشتم...واز بدو ورود به منزل شهید هم حالم حال زمینی نبود....واقعا نمیدونم ازچی بگم....
اصلا روی زمین نبودم....ساعاتی روح ازجسمم خارج شده بود....کالبدی نباتی بودم مبهوت....
فقط خدا
فقط عشق
فقط حب حسین بن علی
تنهاواژگان مانده درذهن من ازگفتمان همسرشهیدمرادی...
دیدار ناب
 به قلم دوست عزیزمون خانم علیرضایی

با سلام
 من اون روزی که رفتم به خونه همسر شهید احمد مرادی ، حس خوبی داشتم وقتی که به داخل سنگر  رفتم یک لحظه چشمانم را بستم و فکر کردم پروانه ای هستم که در بهشت خدا و شهدا دارد پرواز میکند..........
به امید روزی که همه ی ما در  راه شهدا و قرآن شهید بشویم.
به قلم نرگس گلزاده -11ساله

 

کاروان بازدید از خانواده ی شهدا...
ما را در سایت کاروان بازدید از خانواده ی شهدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : karevaneshohadaao بازدید : 125 تاريخ : چهارشنبه 24 شهريور 1395 ساعت: 3:43