خاطرات مرتبط با شهید مدافع حرم شهید محسن کمالی دهقان

ساخت وبلاگ

v   یکبار موقع برگشت از نمازجمعه با مادر شهیدی آشنا میشود که پسرش 33 سال مفقودالاثر می باشد،محسن شد پسر آن مادر...

هر هفته به دنبال مادر می رفت و او را به نمازجمعه می آورد و برمی گرداند و کارهای مادر را انجام میداد.

بعد از شهادت محسن،مادر بار دیگر پسر خود را از دست داد.

 

v   محله های فقیرنشین را خوب می شناخت،با کمک خیرینی که میشناخت برای آنان خانه اجاره میکرد.یک روز که به بهشت زهرا رفته بود،مادر شهیدی را دید که فرزندی نداشت و همسرش هم به رحمت خدا رفته بود،با کلی اصرار متوجه شد که سقف خانه ی آن مادر شهید بر اثر باران از بین رفته است،بلافاصله برای ترمیم خانه پیش قدم شد.

v   یکی از دوستان شهید از انس شهید کمالی با شهدای گمنام مسجد جامع رجایی شهر بازگو نمود:

نزدیک نیمه های شب بود که از هییت برمی گشتم،دلم گرفته بود،به مسجد جامع رسیدم،خواستم کنار مزار شهدای گمنام فاتحه ای بخوانم،اول فکر کردم درب مسجد بسته است اما جلوتر رفتم دیدم باز است،داخل شدم،شهید محسن کمالی تک و تنها در دل شب کنار مزار شهدا خلوت کرده بود و انگار زیارت عاشورا میخواندجلو رفتم و بعد از سلام و احوالپرسی احساس کردم مزاحمش باشم،خواستم زودترتنهایش بگذارم که شروع کرد به صحبت کردن و گفت،کاش ما هم مثل این شهدا کربلایی بشویم،کاش ما هم شهید بشیم اما ما کجا و شهادت کجا،او عاشق شهادت بود.

کاروان بازدید از خانواده ی شهدا...
ما را در سایت کاروان بازدید از خانواده ی شهدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : karevaneshohadaao بازدید : 143 تاريخ : چهارشنبه 24 شهريور 1395 ساعت: 3:42